جدول جو
جدول جو

معنی حکیم شیرازی - جستجوی لغت در جدول جو

حکیم شیرازی
(حَ)
یکی از شاعران ایران است. مجمعالفصحاء درباره او گوید: میرزا محمود، خلف الصدق مجموعۀ کمال میرزا کوچک وصال و پس از میرزا احمد وقار، اکبر اولاد میرزای مرحوم بوده و بعد از رحلت والد ماجد از شیراز به اتفاق برادر اکبر خود بمسافرت هندوستان و سیاحت آن بلاد رغبت نموده و در سنۀ 1266 هجری قمری بولایات هند رسیده و در بندر بمبئی توقف گزیده بعد از سالی دو هم به اتفاق وقار بوطن مألوف رجوع کرده در سال 1268 هجری قمری وفات یافت و سی ونه سال از عمرش گذشته بود و در کمالات حظی وافر داشت و در حکمت طبیعی قدرتی وافی. خط نستعلیق را بغایت خوب می نگاشت و اخلاقی حمیده داشت. بروزگار دولت شاهنشاه مغفور محمدشاه به طهران آمد مجدداً صحبتش روزی شد و مراجعت کرد. از اوست:
هرچه ز باد و ز خاک و آتش و آبست
دستخوش رنج و پای بست عذابست
زبن سه موالید مر بشر بسرآمد
وآن را یزدان ستوده در بکتابست
خلقش بر صورت خدای شد وزان
چنبر فرمانش خلق را برقابست
زآنرو بینی ز سهمش آمده لرزان
شیر ژیان را که جایگاه بغابست
هرچه تو بینی ز مار و مور و دد و دام
امر بشر را مطیع در همه بابست.
(مجمع الفصحاء ج 2 ص 102)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(حَ بِ)
خواجه حبیب شیرازی، مؤلف صبح گلشن گوید: حبیب طبعش سخن سرائی و نکته پردازی:
تا شنیدی که مرا میل بجائی دگر است
هر زمان با منت از مهر وفائی دگر است.
(صبح گلشن ص 118) (قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
(حُ سَ نِ)
ابن محمد ملقب به شمس الدین 1062 هجری قمری مجاور مکه بود. او راست: تذکارات. (ذریعه ج 4 ص 19 و ج 13 ص 190 از ریاض العلما) (نجوم السماء)
مترجم ناصرالدین شاه بود و مقالات جراید هند را ترجمه میکرد و در 1308 هجری قمری درگذشت. (ذریعه ج 4 ص 93)
رجوع به شعاع شیرازی و شمیم و شهرت و شیفه و عالی و عزتی وحسین حسینی و حسین معمائی و حسین صدرالمعالی شود
لغت نامه دهخدا
(شَ بِ)
مولانا محمدعلی فرزند محمد امین شکاکی شیرازی از گویندگان اواخر قرن یازده و اوایل قرن دوازده هجری بود و به لباس فقر ملبس و از پیروان سلسلۀ ذهبیه و از شاگردان مسیحایی فسایی بود. در ف تنه افاغنه در شیراز زخمی برداشت و با آن زخم پس از چندی در سن شصت سالگی (1120 یا 1135 هجری قمری) درگذشت. از اوست:
دو عالم را جزای قاتل من ده خدای من
که بس باشد همین ذوق شهادت خونبهای من
چو نفی نفی اثباتست از کشتن نمی ترسم
بقای من چو شمع کشته باشد در فنای من
بدن مصر و هوا فرعون و هامان نفس و من موسی
خیال و وهمها سحر و دلیل من عصای من
چو نور و سایه می خواهد دلم تا متصل باشد
سر من در کنار او سر او در کنارمن.
(از ریاض العارفین ص 99 و فرهنگ سخنوران).
رجوع به مآخذ مندرج در فرهنگ سخنوران شود
لغت نامه دهخدا
(نَ مِ)
علی اکبر (میرزا...، یا آقا...). برادر قاآنی شاعر معروف است و در قرن سیزدهم می زیسته. وی به سال 1263 هجری قمری درگذشت. او راست:
اگر به عید مه روزه مایلی به صواب
نگار ساده طلب کن به بزمگاه شراب
مرو به مسجد آدینه با صلاح و ورع
مباش از غم دیرینه در سؤال و جواب.
رجوع به فرهنگ سخنوران ص 598 و فارسنامۀ ناصری ج 2 ص 129 و تذکرۀ طلعت ص 225 شود
لغت نامه دهخدا
(زَ کی یِ)
شیخ عبدالله بن ابی تراب بن بهرام بن زکی بن عبدالله بی خبر است. وی از فحول فضلا و عدول حکمای عهدخود بود. قاضی ناصرالدین بیضاوی و قطب الدین علامه و ابوالنجاش ظهیرالدین عبدالرحمن برغش، تحصیل فضایل درخدمت آن جناب نموده اند و در رساله الابرار فی الاخیار آمده که او معلم و استاد جمیع فضلا و تمام علمای آن زمان بوده و قاضی بیضاوی از کرامت او نقل کرده... وی در سنۀ 677 هجری قمری درگذشت. این رباعی بنام اوست:
در عالم بی وفا، دویدیم بسی
بیچاره تر از خویش ندیدیم کسی
تازانۀروزگار خوردیم بدهر
از دست دل خویش نه از دست خسی.
(از ریاض العارفین ص 195).
رجوع به مجمع الفصحا ج 1 ص 241 شود
لغت نامه دهخدا